Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 89 (1584 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
sich lohnen U ارزشش را داشته باشد [کاری را انجام دهند]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Eines Tages möchte ich ein Pferd haben, das ganz mir gehört. U روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
Fachidiot {m} U شخصی که فقط در رشته خود تخصص داشته باشد.
Ich glaube, daran besteht kein Zweifel. U من فکر نمی کنم که در مورد آن تردیدی وجود داشته باشد.
ein Ohrfeigengesicht haben U صورتی داشته باشد که آدم دوست دارد سیلی اش بزند [اصطلاح روزمره]
Jemanden mit Jemandem verkuppeln U کسی را با کسی دیگر زوج کردن [برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر] [همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد] [اصطلاح روزمره]
Schönen Tag noch! U روز خوبی داشته باشی!
Ich möchte mein eigenes Zuhause haben. U من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
Sie können sich auf mich verlassen. U شما می توانید به من اعتماد داشته باشید [کنید] .
Schönen Feierabend! U روز خوبی داشته باشید! [بعد از کار]
ausgeübter Beruf U پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
jemandem etwas abgewöhnen U به کسی یاد بدهند [از کاری که عادت داشته] ول کند
Die Kauflustigen rissen sich um die Schnäppchen. U خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
Ich würde deine Chancen als gering einschätzen. U سنجش من این است که توشانس کمی داشته باشی.
Möchten Sie gerne eine Tasse Kaffee? U آیا دوست دارید یک لیوان قهوه داشته باشید؟
jemanden von etwas abbringen U به کسی یاد بدهند [از کاری که عادت داشته] ول کند
Mit unserem Urlaub ist es jetzt aus [vorbei] . U این هم از تعطیلاتمان. [یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
gerne an der frischen Luft sein <idiom> U دوست داشته باشند در بیرون [هوای آزاد] بودن [اصطلاح روزمره]
das Rad neu erfinden <idiom> U هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
Die Pfosten sollten etwa einen Meter voneinander entfernt [im Abstand von einem Meter] aufgestellt werden. U تیرها [میله ها] باید حدود یک متر فاصله ازهم قرار داشته باشند.
das Rad noch einmal erfinden <idiom> U هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
Ich habe den Kopf so voll, dass ich mich kaum konzentrieren kann. U اینقدر ذهنم با مشکلات مشغول است که اصلآ نمی توانم تمرکز حواس داشته باشم.
Wir betrachten es als große Ehre, Sie heute abend hier bei uns begrüßen zu dürfen. U این برای ما افتخار بزرگی حساب میشود که امشب شما را اینجا همراه با ما داشته باشیم.
sich nicht dazu kriegen lassen, so zu denken wie die <idiom> U نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند [اصطلاح روزمره]
Gesundheit! U عافیت باشد!
sich auskennen U آشنا باشد
Vorsicht, Stufe! U حواست به پله باشد!
ganz im Vertrauen gesagt U میان خودمان باشد
jetzt einmal ganz unter uns U میان خودمان باشد
Sie muss mindestens 40 sein. U او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
Ich würde deine Chancen als gering einschätzen. U من تخمین می زنم شانس تو کم باشد.
bei Bedarf U اگر [وقتی که] نیاز باشد
Da kann etwas nicht stimmen. U باید اشتباهی شده باشد.
so klein wie möglich U اینقدر کم که امکان پذیر باشد
möglichst klein U اینقدر کم که امکان پذیر باشد
Haben Sie etwas nach hinten hinaus? U چیزی دارید که در پشت [هتل] باشد؟
unter Umständen <adv.> U اگر لازم باشد [در این وضعیت]
allenfalls <adv.> U اگر لازم باشد [در این وضعیت]
ausgerechnet heute U از همه روزها امروز [باید باشد]
Ansicht von einem Ende aus U نمایی که انتهای شی به طرف مشاهده گر باشد
Es muss bis zehn Uhr fertig sein. U این باید تا ساعت ۱۰ آماده باشد.
Da kann etwas nicht stimmen. U باید اشتباهی روی داده باشد.
der letzte Schrei U تازه ترین چیز [چیزی که مد باشد]
Da fragst du noch? U این باید واضح باشد برای تو
sofern nichts anderes festgelegt ist U مگر به ترتیب دیگری تعیین شده باشد
Außer ihr brauchte das niemand zu wissen. U به غیر از او [زن] هیچکس نباید از آن چیز آگاه باشد.
Scwarzes Schaf {n} U کسی که مایه ننگ وخجالت خانوادهای باشد
sich bewährt haben U برای مدت زیاد دوام آورده باشد
in der Lage sein, etwas zu tun U موقعیتش [امکانش ] باشد که کاری را انجام بدهند
nicht zum Ansehen [Anschauen] [Film, TV] <adj.> U ارزش دیدن نداشته باشد [فیلم یا تلویزیون]
dein Wort in Gottes Ohr! <idiom> U امیدوارم که حق با تو باشد، اما من کمی شک و تردید دارم.
Abwärme {f} U ارتعاش گرما [که فراورده زاید از روندی باشد]
Hast du eine Ahnung, wo er sein könnte? U تو نظری داری او [مرد] کجا می توانست باشد؟
grober Unfug U جرمی که مضر به حال جامعه باشد [قانون]
Muss das [ausgerechnet] heute sein? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
sich wie etwas [Nominativ] anfühlen U احساس که شبیه به چیزی باشد کردن [مثال پارچه]
Ihr Wort in Gottes Ohr! <idiom> U امیدوارم که حق با شما باشد، اما من کمی شک و تردید دارم.
vorbehaltlich anderweitiger Regelung U مگر اینکه به طور دیگر قید شده باشد
Amputierte [r] {f} {m} U آدمی که دست یا پا و یا عضو دیگرش قطع شده باشد
abhängig <adj.> U مفعولی یا اضافه ا [سمی که نه فاعل باشد نه منادی] [زبانشناسی]
Der Schaden kann nicht aus Versehen verursacht worden sein. U آسیب نمی تواند به طور تصادفی پیش آمده باشد.
Er hatte Pech, er war zur falschen Zeit am falschen Ort. U او [مرد] بدشانس بود که در زمان نامناصب در مکان نادرست باشد.
Die Preise verstehen sich inklusive Mehrwertsteuer und Bedienung. U منظور از قیمتها شامل مالیات بر ارزش افزوده و سرویس می باشد.
Eins [Zwei] im Sinn. U یک [دو] بر دست. [ریاضی] [در جمع یا ضرب دوعدد که حاصلشان دو رقمی باشد]
Wir brauchen eine Umweltbehörde mit großer Schlagkraft. U ما به اداره محیط زیست که واقعا اثربخش باشد نیاز داریم.
ladungsfähige Anschrift [Adresse] U آدرس کسی که با خواست برگ قابل خواندن باشد [حقوق]
Diese Hose sieht kein bisschen anders aus als die anderen. U به نظر نمی آید که این شلوار از دیگران متفاوت باشد.
Abkürzung {f} U واژه ایکه از حرف اول واژهای دیگری ترکیب شده باشد
Eins [Zwei] im Sinn. U یک [دو] در ذهن داریم. [ریاضی] [در جمع یا ضرب دوعدد که حاصلشان دو رقمی باشد]
es angebracht erscheinen lassen [Sache] U پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد [چیزی ]
Haben Sie ein rollstuhl-gängiges Zimmer? U شما یک اتاق که قابل دسترس صندلی چرخ دار باشد دارید؟
Das Abkommen ist von großer Tragweite für die französische Politik. U این توافقنامه دارای پیامدهای مهمی برای سیاست فرانسه می باشد.
Amigo-Geschäft {n} U معمله ای غیر قانونی که دو طرف سود می برند و اداره دولتی درگیر باشد
renovieren U تعمیر کردن [دستگاهی تازه که در کارخانه ساخته شده ولی ناقص باشد]
Das Opfer hatte nichts getan, was die Täter noch angestachelt hätte. U شخص مورد هدف کاری نکرد که ضاربین [مجرمین] را تحریک کرده باشد.
Diese Methode hat sich als effektiv erwiesen, könnte aber dennoch verbessert werden. U این روش ثابت شده که موثر باشد، در عین حال می توان به آن بهبودی داده شود.
Klüngelgeschäft {n} U معمله ای غیر قانونی که دو طرف سود می برند و اداره دولتی درگیر باشد [تحقیر امیز]
Die Antwort auf den Terrorismus muss bessere Geheimdienstinformation und bessere internationale Zusammenarbeit sein. U پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
Ich halte es nicht für klug, eine politische Meinung öffentlich auszusprechen. U من فکر نمی کنم عاقلانه باشد بطور علنی عقیده سیاسی شخصی خود را بیان کرد.
Diatonik {f} U گامی که از پرده و نیم پرده های دیاتونیک تشکیل شده باشد
alle Mögliche tun U تک و پوی زدن [به هر دری زدن] تا آنجا که امکان پذیر باشد
Homograph {n} U واژه ای که املای آن با واژه دیگر یکسان ولی معنی و تلفظ آن مختلف باشد
Homograf {n} U واژه ای که املای آن با واژه دیگر یکسان ولی معنی و تلفظ آن مختلف باشد
überflüssigerweise über etwas diskutieren [das sich nicht mehr ändern lässt] U بطور زاید در باره چیزی بحث کردن [چیزی که تغییر ناپذیر باشد]
Polizeirevier {n} U ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
Dienstbezirk {m} U ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
Revier {n} U ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
Sie hat zugesagt, mich am Freitag zu vertreten, aber ich würde den Bogen überspannen, wenn ich sie bitte, das auch am Samstag zu tun. U او [زن] موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او [زن] درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
sollen U منظور داشتن [منظور از این باشد که]
Recent search history Forum search
1...تلخ ترین حرف اینه که
1besser werden
1ernährten
2Funktionenschar
1Läuft bei dir
1اگر کار کردن من و کار نکردن من تفاوتی نداشته باشد
1aufverschidenen
0آدم باید کارش را دوست داشته باشد تا احساس خستگی نکند
0خرید بهترین یو پی اس 2018
0واژه ای که املای آن با واژه دیگر یکسان ولی معنی و تلفظ آن مختلف باشد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com